چه تنبیه بدی!

ساخت وبلاگ
 کتاب زیبایی بود کتابی از جنس تفکر،کتاب افسانه ی سیزیف نوشته ی آلبرکامو:

سیزیف، فرزند آئلوس (Aiolos) و انارته و همچنین همسر مروپه است. او پایه گذار و پادشاه حکومت افیرا بود.علاوه بر آن از او به عنوان حیله گرترین انسان ها نام می برند چون نقشه های خدایان را فاش کرد، هنگامی که به آزوپوس خدای رود خبر داد که ربودن دختر وی کار او بوده است. به همین دلیل زئوس تصمیم گرفت که او را مجازات کند و تاناتوس (مرگ) را نزد او فرستاد. اما سیزیف از پس او برآمد و به دست و پای تاناتوس زنجیر های محکمی بست که قدرت مرگ را درهم شکست. آن گاه خدای نیرومند جنگ (آرس) مرگ را از چنگ سیزیف نجات داد و از آن پس تاناتوس توانست دوباره به انجام وظایف خود بپردازد.

سرانجام سیزیف توسط خدای جنگ به جهان سایه ها برده شد. اما پیش از این که آرس وظیفه ی خود را در این مورد به انجام برساند، سیزیف قربانی کردن پس از مرگ خود را برای همسرش ممنوع کرد. سپس سیزیف حیله گر خدای جهان پایین (هادس) را فریب داد و به دروغ گفت که می خواهد برای مدت کوتاه به دنیا برگردد و به همسرش دستور بدهد که پس از مرگش برای او قربانی کنند. وقتی که پای سیزیف دوباره به خانه اش رسید، با رضایت از زندگی در کنار همسرش لذت برد و خدای هادس را به تمسخر گرفت. در همین زمان ناگهان تاناتوس در برابر او ظاهر شد و او را به زور به دنیای مردگان برد.

مجازات سیزیف در هادس این گونه بود که او می بایست صخره ای بزرگ را بر روی شیبی ناهموار تا بالای قله ای بغلتاند. و همیشه لحظه ای پیش از آن که به انتهای مسیر برسد، سنگ از دستش خارج می شد و او باید کارش را از ابتدا شروع می کرد. امروزه به همین دلیل به کارهایی که علی رغم سعی و تلاش بسیار هرگز به آخر نمی رسند کاری سیزیف وار می گویند.

سیزیف  را خدایان به وحشتناک ترین شکنجه مبتلا کردند کاری بیهوده و بی نتیجه که با تلاشی ناامیدانه همراه است مثل زندگی هایی که خیلی از ما انتخاب می کنیم با تلاشی مایوسانه با تمام توان کارهایی می کنیم که می دانیم سودی برایمان نخواهد داشت ، ما خدایان زمینی جسمان را گاه همچون سیزیف به جهنمی محکوم می سازیم که تاوان گناه های ناکرده ی مان باشد ، گاه با دوست داشتن های غلط و بی نتیجه ،گاهی با شغلی طاقت فرسا و سخت برای حل نیاز و مایحتاج و گاهی با روشی غلط برای زندگی،همه ما حداقل در دوره ای از زندگی حال سیزیف را درک کرده ایم حداقل من اینگونه فکر می کنم.بر عکس نوسینده که در سطور پایانی سیزیف را خوشبخت می انگارد و به نوعی وفاداری اش را به شکنجه اش ستایش می کند و تلاشش را ،من معتقدم سیزیف خدایان را انکار نمی کند بلکه توان شکستن دور تسلسلی که گرفتارش شده را ندارد این وفاداریش نیست این ضعیف بودنش در مقابل قدرت خدایان را می رساند وفاداری صرفا وقتی معنا می یابد که راه رفتنی وجود داشته باشد.

گاه نوشته های آسمان...
ما را در سایت گاه نوشته های آسمان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : weasemanehastipo بازدید : 34 تاريخ : جمعه 12 شهريور 1395 ساعت: 1:24